چه میدونم. بخونین
خب ... انگاری قرار بر این شد که بنا به خواست ایشون! اسمتون رو بنویسم تا دیگه بدون اسم برام کامنت نذارین؟ من تاثیر این کتاب رو هم بنویسم. البته تاثیرش برخودم . خب با اجازه ی بزرگترها میخوام رک و راحت حرف بزنم. پس یا علی.
وقتی کتاب برباد رفته رو میخونین و بعد از گذشت حدود 50 صفحه ی اول که شخصیت ها براتون جا میفته و با اسم ها و شخصیتهای وجودیشون آشنا میشین چند اسم براتون خودنمایی میکنه. اول اسم تاثیر گذار که از خواننده های این کتاب بپرسی که به نظرت بهترین شخصیت این کتاب کیه ؟ بلافاصله میگه ملی یا همون ملانی. ملانی بانویی سنتی بوده که با عشق ورزی به همسر و فرزندش و رعایت تموم قوانین جامعه ی سنتی روز آن زمان آتلانتا محبوب مردم خودشه. مهمونی های سنتی بعد از ظهری که میده. کمک به پیرها و .... هر اونچه که میتونه یک زن رو محبوب جامعه بکنه. شخصیت اشلی هم بعنوان یک مرد جنگ رفته و عاشق خانواده میتونه محبوب بعدی باشه و در کنار اینها اگه از منفورترین افراد سئوال بشه ، از اسکارلت و در کنارش رت باتلر نام برده میشه. بهتره راحت تر و رک صحبت کنم. همیشه اسکارلت و شخصیتش برام جالب بوده. شاید اگه قرار باشه یکی از محبوبین این رمان رو نام ببرم از اسکارلت اسم میبرم. اسکارلت زنی بود که به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین آن روز جامعه ی خود منفور جامعه شد. قوانینی که درسته عرف جامعه بوده اما خب غلط بوده. مثل اینکه یک زن اگر بیوه شد باید تا آخر عمر لباس تیره و قهوه ای بپوشه اما اسکارلت زن بیوه ی جوان که فقط 16 سال داره نمیتونه به این مطلب تن بده و برخلاف عرف جامعه ی خود با توجیه این مطلب برای خود که من فقط 16 سال دارم ، لباس روشن میپوشه. و یا برای جمع اوری خیریه برای مناطق جنگی باز بر خلاف عرف جامعه ی خود در مجلس رقص شرکت میکنه. یا برای زمینی که ارزش معنوی برای اون قائل بوده از جون مایه میذاره و البته خب منکر اشتباهاتش بر سر اصرار بر عشق اشلی و دور شدن از رت نیستم. اما شخصیت اسکارلت رو به دلیل اونکه تن به عرفیات پوسیده ی جامعه ی روز خود نداد قابل تقدیر میدونم. یا شخصیت منفور بعدی رت باتلر که خب او نیز به نظر من یکی از بهترین های این کتاب هست. چون او نیز بر خلاف بقیه که برای خانواده هایشان فیلم بازی میکنند، شخصیت واقعی خودش رو نمایش میذاره.
شخصیت اسکارلت از اونجهت برام قابل تقدیره که اون برا اونچه براش ارزش بود جنگید. و از همه چیز خویش در این راه مایه گذاشت و در زمانی که همه در برابر مشکلات سر خم کردند اون ثابت در برابر گردباد زندگی ایستاد. زمانی که مردها از ترس از خونه بیرون نمی اومدند او برای حفظ اونچه به زور به دست آورده بود پا بپای مردها کار میکرد.
دو مطلبم هست. یکی در مورد برده داری و یکی هم در مورد کوکلس کلانها که خب در این موردم نظر خاص دارم که فکر نمیکنم دیگه وقت باشه.
کلمات کلیدی :